امروز که بوی دروغ همه جا به مشام میرسه فقط تو هستی که راهی برای نفس کشیدن باز میکنی.
امروز که دستهامون خالیه، فقط میتونیم نظاره کنیم. نظاره کنیم که ببینیم تو چه تصمیمی برای سرنوشت ما گرفتی و فقط وقتی به این فکر میکنم آروم میشم.
دلم میخواد میتونستم برات گریه کنم. بپرم تو آغوشت و از این همه ظلم و وقاحت و دروغ فرار کنم. دلم میخواد تو به من آرامش بدی و دردها و رنجهامو تسکین بدی. دلم میخواد به تو پناه ببرم.
از شر دروغ، از شر تهمت، از شر ظلمی که تو چشمای آدما میشه دیدشون و از شر چیزهایی که تو چشمای آدما نمیشه دیدشون. از شر خوابهایی که برامون دیدن، از شر حقارتهایی که برامون تدارک دیدن. از شر فساد، خفقان، ظلم و ستم!
خدایا، یادمه یه روزی همین جا ازت خواستم همه چیزمو ازم بگیر و به من عشق بده. امروز ازت میخوام همه چیزمو ازم بگیر و به بشر آزادی بده.
خدایا، کمکمون کن درست رو از غلط تشخیص بدیم. چشمی بده که باش بتونیم حق رو از باطل جدا کنیم.
خدایا، قدرتی بده تا خطاها و راستیها رو بیاد بسپاریم.
خدایا، ذهنی بده تا باهاش بتونیم بهتر فکر کنیم و تصمیم درستتری بگیریم.
خدایا، قدرت بیانی بده تا درستیها رو بتونیم برای آدمها شرح بدیم.
خدایا، قدرت تشخیص حق از باطل رو به مردم بده.
خدایا، قدرت واقعی این مردم رو بهشون بده تا اراده کنن و طلب کنن اونچه که میخوان رو.
خدایا، این مردم رو باهم متحد کن تا باهم برای سرنوشت خودشون تصمیم درستی بگیرن.
خدایا، همهی اینها رو هم که بدی تا خودت نخوای هیچ اتفاقی نمیافته.
خدایا، قدرت درک حکمت خودتو بهمون بده.
خدایا، قدرت صبری به ما بده تا تصمیمات تو رو بتونیم درک کنیم.
خدایا، این مردم رو از شر دروغ در امان بدار.
من میترسم خدا! به کمکت احتیاج دارم. من میترسم!